داشتم وسایلی که خریدم میچیدم توی ماشین. یه مرد میانسالی با قیافه معمولی اومد پیشم. خیلی آروم گفت ببخشید آقا فال نمیخواید؟ دستش آروم از جیبش اومد بیرون و لبه فال هاش رو از کنار جیب نشونم داد.
طبق معمول گفتم نمیخوام، مرسی
اون بنده خدا عذر خواهی کرد و رفت. با چشم دنبالش کردم.
به کس دیگه ای نگفت. برام جالب شد. در ماشین رو بستم و دنبالش رفتم. به یه مرد تنهای دیگه ای رسید و همین رفتار رو تکرار کرد.
فقط به افرادی که تنها بودن پیشنهاد میداد. اصرار نمیکرد. فال هاش رو واضح نه نشون میداد به کسی و نه اصرار میکرد برای فروش. سرش پایین بود و توی چشم کسی نگاه نمیکرد.
فال هاش قیمت نداشت، هر قدر که دوست داشته باشی میتونی بدی و بعدش با کلی دعا و تشکر مواجه می شدی.
واقعا چقدر باید به همچین آدمی فشار بیاد، در چه شرایطی باید باشه تا خودش رو زیر پا بذاره و ابراز نیاز کنه.
خدا برای هیچ کس نخواد و هیچ کس دچار همچین وضعیتی نشه.
فال من: شما زندگی خوبی داری، قدر داشته هات رو بدون و از زندگی لذت ببر. از فکرت بیشتر استفاده کن.
درباره این سایت