محل تبلیغات شما

توی اتوبوس بودم. یه بنده خدایی پاکت میوه هایی که خریده بود گذاشته بود کف ماشین. با یک ترمز پخش شد میوه هاش. خیار و گوجه و طالبی و سیب بود فقط، آدم موجه و ساده دلی بود. همه شروع کردن به کمک کردن. با خنده و جو شادی. بنده خدا هفتاد هزار تومن پول همین ها رو داده بود. میگفت مهمون دارم جلو اونا زشته دست خالی. معلوم بود این پول براش پول کمی نبود. اما با همون سادگی صورتش گفت میترسم کسی میوه بره زیر پاش بیوفته آسیب ببینه.



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها